سیاه چاله‌ی فضایی من

سیاه چاله‌ی فضایی من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دغدغه» ثبت شده است

16
Bahman

امروز، ساعت اول، یه استاد جدید داشتیم. خیلی جوان بودن و متولد 69.

بعد از معارفه و توضیح سرفصل ها و روش های ارائه و...  بالاخره کلاس تموم شد و از ما خواستند تا فرم هایی که انگار مربوط به پایان نامه شون بود رو پر کنیم. 

هرکی حالشو داشت گرفت و منم یکیش بودم، راجع به ابزارهای دیجیتال بود و می‌خواست بدونه فرد به عنوان دانشجو و درنهایت یک معلم چقدر آونهارو میشناسه و توشون مهارت داره. 

من خیلی هاشون رو درحد اسم میشناختم، بعضی هاشون روهم برای اولین بار میدیدم و فقط با چندتا شون بلد بودم کارکنم؛ واسه ی همین از استاد اجازه گرفتم تا عکس بگیرم که گفت میخوای اسماشون رو داشته باشی؟ گفتم بله :) 

گفتن میخوای برات فایلش رو ایمیل کنم؟😀 گفتم ممنون میشم استاد، اگه زحمتی نیست..   گفتن نه، خواهش میکنم، آخه خیلی کم پیش اومده کسی دوست داشته باشه و با علاقه بره دنبال این ابزارها، خوشحال شدم دیدم شما دوست دارین یاد بگیرین ^^

این حرف استاد هم خوشحالم کرد هم ناراحت، اول خندیدم و بعد پرسیدم واقعا؟؟... که بله ای تلخ گفتن. 

اینکه انگیزه‌ی یادگرفتن کم شده واقعا غصه داره، درد داره.. 

اینکه یادگرفتن دیگه دغدغه نیست درد داره.. 

اینکه نمیدونی باید چیکار کنی درد داره.. 

اینکه راه حل هم پیدا میکنی ولی زور حواشیِ تخریب گر بیشتره درد داره.. 

اینکه زورت قد حواشی داره زیاد میشه ولی کسی نیست پشتت بایسته درد داره.. 

 

خلاصه که حواسمون نیست و داریم به سوی رکود و فراتر تر از آن میریم(با همون ژست اون فضانورده تو انیمیشن اسباب‌بازی‌ها).. 

البته بگم ها! من اصلا ناامید نیستم. چون نیمه‌ی پر لیوان واقعا پره و صرف دلخوشی ازش حرف نمی‌زنیم. برای صدق این صحبت، صحبتای حصرت آقا یادم میاد که با دانشجو ها، نخبگان و... داشتند که همیشه میگن من دارم پیشرفت ها رو میبینم و امیدوار هستم. 

  • زینب لطیفی